سلام ....
محفل شوریدگان رانازم که هست
یارساقی-بزم صحرا-جام دل-صهبا جنون
این سری به هم ریختنم زمینی نیست. فقط نیاز دارم بگم. یه جا بگم.
یه وقتایی به خاطر آدم بودنم از خودم بدم میاد. به خاطر اینکه خدایی چون او دارم از خودم بدم میاد .نه اینکه نعوذبالله .... نه از این که مرا لایق او دیدند ولی حس میکنم نیستم. لایق خدایی چون او نیستم. به در میزنم به دیوار میزنم.به کوه.به درخت. به خودم اصلا. آخه خره الاغ چه قدر باهات راه بیاد وتو نفهمی؟ چه قدر نازتو بکشه وتو پس بزنی؟ چه قدر خودشو برات بیاره زمین تا تو ببینیش؟ چه قدر پس گردنی بهت بزنه وتو انگار نه انگار که بابا تو را باشد کسی خدا نام!!!!
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .....
به هر بهونه ای که میشه میخوای خودتو به رخم بکشی؟ که چی؟ میخوای لهم کنی؟ خوب بکن! میخوای دقم بدی؟ خوب بده! ولی چرا هی لی لی به لالام میذاری؟ چرا هی موهبت پشت موهبت بهم میدی؟ هااااااااااااااااااااااااان؟!
خداااااااااااااااااااااااااااا بخدا منم خدایی دارما .... بهش میگما!!!!
بابا من عبدتم به مولا .... باب من دیونتم به مولا .... بابا من خرابتم به مولا .... بابا من ضعیفتم... فقط ما رو انقدر تحویل نگیر. به خدا از دست این کارات بالاخره دق میکنما ....
آخدا!!!! چرا انقدر من رو نگاه میکنی؟ چرا انقدر میزنی پس کلم ؟ خوب لوتی تو که این همه زدی پس کله ی کچل ما. یه بارم میومدی حداقل تو ظاهرم که شده از ما رو برمیگردوندی! خیلی پررو شدم دیگه. خسته شدم از این پوست کلفتی . از این عقلی که عملا در من هیچ کارست ودادی بهم برا وزن زیادش. از این دل دم به دقیقه بهونه گیرم. از این قلب ....
خدا!!!! خدا!!!! ..... ای بابا ..خدا!!! ... با تو اما....... خدابا تمام این حرفا غلامتم. خیلی میخوامت.
تازه اینم بگم .... اگه خدایی نکرده خدایی نکرده بخوای درخواستای من رو بذاری تو نوبت وپارتی بازی نکنی به خودت قسم به مادرم که مادرتموم عالمه.
جهان را صاحبی باشد خدا نام
کزو شوریدگان گیرند آرام
دعام نکنید.
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)